کد مطلب:153779 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:136

ام سلمه و خاک قبر حسین
انس خدمتگذار رسول خدا (ص) از آن حضرت روایت كرده كه فرمود: یكی از فرشتگان مقرب پروردگار اجازه گرفت تا مرا زیارت كند و آن روز پیامبر در خانه ام سلمه و نوبت او بود رسول خدا ام سلمه را فرمود: در را ببند كسی وارد نشود، ام سلمه جلو در بود كه حسین وارد شد و دوان دوان خود را در دامن رسول خدا افكند حضرت او را می بوئید و می بوسید، فرشته الهی به پیامبر گفت این فرزندت را امت تو می كشند اگر بخواهی محل كشته شدنش را به شما نشان دهم سپس سرزمین كربلا را به حضرت نشان داد و یك قبضه از خاك محل قبر حسین را به پیامبر تسلیم كرد، رسول خدا آن را بوئید و فرمود سرزمین كربلاست پیامبر تربت را به ام سلمه داد و فرمود هر گاه این خاك تبدیل به خون شد بدان كه حسینم شهید گردیده [1] . ام سلمه خاك را در شیشه ای قرار داد، می گوید: شبی كه حسین در صبحگاهش به شهادت رسید ندائی شنیدم كه می گفت:

1- أیها القاتلون جهلا حسینا فابشروا بالعذاب و التذلیل.

2- قد لعنتم علی لسان داود و موسی و حامل الانجیل.

1- «ای كسانی كه از روی جهالت حسین را كشتید شما را به عذاب و خواری بشارت باد».

2- «به درستی كه داود و موسی صاحب كتاب انجیل شما را لعنت كرده اند».

ام سلمه می گوید از شنیدن این اشعار گریان شدم و بسراغ شیشه رفتم دیدم تغیر نكرده است لحظه به لحظه از آن خبر می گرفتم تا در آخر روز دیدم شیشه تبدیل به خون شده است.

و در روایت دیگر از ام سلمه نقل می كند كه شبی پیامبر از نزد ما غایب شد و پس از


مدت درازی برگشت در حالی كه گردآلود بود و مشتش گره كرده، گفتم چرا گردآلود به نظر می رسید؟ فرمود: به سرزمین عراق جائی كه آن را كربلا می گویند رفتم و قتلگاه فرزندم حسین و گروهی از فرزندان و اهل بیت خود را مشاهده كردم و این كه در دست من است مشتی از خاك قتلگاه است كه خون آن ها در آنجا بزمین ریخته می شود و آن مشت خاك سرخ رنگی بود كه به من داد و فرمود آن را محفوظ نگهدار من آن خاك را در شیشه ای ریختم و درب آن را بستم و هنگامی كه حسین علیه السلام از مكه معظمه بسوی عراق حركت فرمود هر روز و شب شیشه محتوی خاك را می نگریستم و برای مصیبت حسین گریه می كردم تا آن كه روز دهم محرم كه امام حسین به شهادت رسید اول روز شیشه را نگاه كردم به حال خود بود ولی در آخر وقت خاك محتوی شیشه را به صورت لخته خون دیدم صدا را بضحه و ناله بلند كردم ولی از ترس دشمن موضوع را پوشیده داشتم و آن روز را هرگز از یاد نخواهم برد. [2] .


[1] بحار ج 44/ ص 229 - حيات الامام الحسين ج 1/ص 100 - عقد الفريد ج 4/ ص 383 - صواعق المحرقه ص 190.

[2] ارشاد مفيد ص 250.